سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مارتیا کوچولو

امروز بلاخره باران بارید  اسم باران که میآید یک عالم واژه به ذهن پر از گرد و خاک من هجوم میاورد

لطافت و عشقبازی آسمان و این حرفهای همیشگی یکی  یاد و خاطرات باران زده روزهای دلتنگی و کوچه های منتهی به دربند و دره خیس آن روزها از طرف دیگر گیج گیجم میکند. بوی خاک باران زده دهاتهای کردستان هم دوستداشتنی ترین خاطرات قبل از دبستانم را آواز و یا لالایی میخواند  ....

یکی هم باز باران با ترانه تمشکی و بیدمشکیش است که یاد آور روزهای دیرین و شاید شیرین تر از حالای بچگی های همه اکثر هم سن و سالهای من است .................

باران میبارد و ما تا فرصتی * فرصت سلامی دیگر خانه نشین میشویم.




فیروز ::: سه شنبه 86/8/29::: ساعت 12:43 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 4


کل بازدید :2390
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
فیروز
هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچ
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<