امروز بلاخره باران بارید اسم باران که میآید یک عالم واژه به ذهن پر از گرد و خاک من هجوم میاورد
لطافت و عشقبازی آسمان و این حرفهای همیشگی یکی یاد و خاطرات باران زده روزهای دلتنگی و کوچه های منتهی به دربند و دره خیس آن روزها از طرف دیگر گیج گیجم میکند. بوی خاک باران زده دهاتهای کردستان هم دوستداشتنی ترین خاطرات قبل از دبستانم را آواز و یا لالایی میخواند ....
یکی هم باز باران با ترانه تمشکی و بیدمشکیش است که یاد آور روزهای دیرین و شاید شیرین تر از حالای بچگی های همه اکثر هم سن و سالهای من است .................
باران میبارد و ما تا فرصتی * فرصت سلامی دیگر خانه نشین میشویم.